1 | خلق عظیم پیامبر اعظم( ص)؛ جلوه های رحمانی در رسول رحمت (کتاب) | انتشارات مسجد مقدس جمکران | چ اول 89- چ چهارم 91 |
2 | فقر و غنا در روایات (کتاب) | انتشارات مسجد مقدس جمکران | چاپ 89 |
3 | سیری در ساحل؛ نگاهی به بینش و منش امام خمینی (کتاب) | انتشارات موسسه امام خمینی | چاپ پنجم 92 |
4 | جلوه آفتاب(آیتالله خامهای از دیدگاه شخصیت ها و افراد داخلی و خارجی) | نشر معارف؛ انتشارات دانشگاه معارف قم(نهاد نمایندگی رهبری) | چ 1 آخر 93، چ2 اول94 |
5 | افتخار مرجعیت؛ مقام علمی و منش عملی آیتالله العظمی امام خامنهای (پاسخ به شبهات کدیور، بدون ذکر نام آن فرد فراری و عبد عابق) | برای دانشگاه قرآن و معارف زیر نظر استاد دکتر احمد عابدی | در حال نگارش |
6 | ولیفقیه عصر مشروطه؛ آخوند خراسانی(با تأکید بر پاسخ شبهات کدیور) | مجله علمی – پژوهشی معرفت سیاسی مؤسسه | تأیید شده توسط ارزیاب |
7 | ولایت فقیهان از دیدگاه شیخ فضلالله نوری(بررسی نظر مخالفان و نظر مختار) | برای مجله علمی- پژوهشی حکومت اسلامی خبرگان | |
8 | فقه الحکومة(تقریر درس خارج فقه سید احمد خاتمی) | در دست نگارش برای استاد خاتمی | |
9 | اسامه فرزند زید در پای محک تجریه و تاریخ(کتاب) | برای نشر معارف و در حال ارزیابی | |
10 | محیط زیست(حقوق حیوان ها در سیره و سخن رسول رحمت) | مجله علمی – ترویجی معرفت.ش 182. س 91 | اسفند 91 |
11 | اسامه فرزند زید بن حارثه | مجله علمی تخصص اسلام پژوهان.ش1. س 91 | اسفند 91 |
12 | حقوق حیوان ها از دیدگاه پیامبر اعظم و مقایسۀ آن با حقوق بشر در غرب | فصلنامۀ تخصصی تاریخ در آیینۀ پژوهش | ش11، پاییز 1385 |
13 | بررسی هفته نامۀ صوراسرافیل | فصلنامۀ تخصصی تاریخ در آیینۀ پژوهش | س6،ش1، بهار 88 |
14 | فقیه فداکار؛ زندگی نامۀ آیت ا...میرزا ابوطالب زنجانی(گلشن ابرار، ج 7) | چاپ و نشر نورالسجاد | چ 1، 1386ش |
15 | عطر شهود؛ زندگی نامۀ آیت ا...سید ریحان ا...بروجردی | انتشارات زائر(ستارگان حرم، ج 24) | چ1،1387ش |
16 | آسیب شناسی روحانیان در عصر مشروطه | چکیده مقالات همایش مشروطه، انتشارات مؤسسه | چ1، 1382ش |
17 | آینۀ شکسته؛ گذری بر تاریخ نگاری مهدی ملک زاده | مجلۀ زمانه (ماهنامه و تاریخ سیاسی ایران معاصر). | س88.ش 82 |
18 | راه کارهای فقرزدایی در روایات | مجلۀ فرهنگ کوثر،ش 85 انتشارات آستانه مقدسه قم | سال 1390ش، ش 85 |
19 | 22 حق حیوان و تکلیف انسان (حقوق حیوانات در اسلام)
تهران: نشریه سلامت به مناسبت 29 دی | |
20 | کار و تلاش مضاعف در سیره و سخن ائمة اطهار – علیهم السلام - | همایش ملی کار مضاعف و همت مضاعف- چکیدة مجموعه مقالات | چاپ 1389ش جامعة الزهرا – معاوت ژوهش |
21 | علمای لرستان از قرن دوم هجری تا قرن چهاردهم(کتاب) | بیش یکصدو پنجاه تن از علمای بزرگ- کارفردی | در دست ویرایش |
22 | سیمای سه سید؛ بروجردی ، زنجانی و یزدی(کتاب) | کار فردی | چاپ نشده |
23 | نهج الحسین (ع)؛ خطبه ها، نامه ها و کلمات کوتاه امام حسین (ع) (کتاب) | در دست چاپ | |
24 | جامعه شناسی کذب از دیدگاه کتاب و سنت (کتاب) | در دست نگارش؛ 80% | چاپ نشده |
25 | تدوین، نگارش و غنی سازی کتاب سراج سرمدی یا صراط احمدی(کتاب) | سخنان رئیس محترم جمهوری دکتر احمدی نژاد دربارۀ رسول رحمت (ص)؛ | چ 1387 ش |
26 | امام خامنه ای از دیدگاه امام خمینی – ره - | نشریه پویا ، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی | اردیبهشت 91 |
27 | دیدگاه پیامبر اعظم (ص) در بارۀ همسایه ها | نشریه رحمت، ش 1 و 2(آذربایجان غربی) | فروردین 86 ش |
28 | تراز تاریخ؛ مروری بر زندگی استاد علی ابوالحسنی منذر(کتاب)
برای چاپ به نشر معارف قم داده شده | |
29 | پایان نامۀ سطح 3 حوزه ؛ حقوق حیوان ها در سیره و سخن پیامبر اعظم ص) | با درجه عالی دفاع شده (مهر 1389) | |
آماده چاب در نشر معارف
30 | پایان نامه سطح چهار؛ بررسی مبانی دو جریان مشروعه خواه و مشروطه در نهضت مشروطه | با معدل نوزده و نیم دفاع شده | |
آمادهچاپ در مؤسسه فتوح
31 | حاج ملاعلی کنی(زندگی نامه و جواب جسارت های مهدی بامداد) | مقاله برگزیده در همایش حاج ملاعلی کنی در دانشگاه تهران 90 | |
32 | زندگی و زمانه محمدعلی شاه قاجار (کتاب) | برای مؤسسه امام خمینی و مرکز مطالعات تاریخ معاصر | آماده چاپ در مؤسسه |
33 | نقد فیلم(مرغ سحر) آمادۀ پخش از شبکه یک و لغو آن (مفاله)
34 | پرسشها و پاسخها از امام حسین علیه السلام (کتاب) | در دست ارزیابی برای چاپ در نشر معارف | |
35 | سیمای سید جمال الدین افجه ای و نقش ایشان در مشروطه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
36 | سیمای شیخ مرتضی آشتیانی و نقش وی در مشروطه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
37 | سیمای سید علی آقا یزدی طباطبایی و نقش او در مشروطه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
38 | سیمای سید جعفر صدرالعلما و نقش وی در مشروطه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
39 | سیمای میرزا ابوطالب زنجانی و نقش ایشان در مشروطه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
40 | سیمای سید ریحان ا...موسوی بروجردی و نقش ایشان در مشروطه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
41 | نقد منابع مشروطه؛ جلد 1 و 2 | کتاب ملکزاده، صوراسرافیل و لغت نامه دهخدا | آماده چاپ |
42 | میرزا جهانگیرخان شیرازی معروف به صوراسرافیل | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
43 | نقد تاریخ انقلاب مشروطیت مهدی ملک زاده(مقاله) | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
44 | شوخی های جدی؛ رسول رحمت و شوخی با مردم | | آماده چاپ |
45 | الگوی دوران؛ خدای متعال و معرفی الگو برای جویندگان خیر و خوشبختی | نشریه سلامت تهران | |
46 | میرزا نصرالله بهشتی (ملک المتکلیمن) و نقش وی در مشروطه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
47 | تیمورتاش و نقش وی در مشروطه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
48 | محمدعلی بامداد و نقش وی در مشروطه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
49 | سید جمال الدین واعظ و نقش وی در مشروطه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
50 | میرزا قاسم خان صوراسرافیل و نقش وی در مشروطه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
51 | میرزا علی اکبر دهخدا و نقش وی در مشروطه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
52 | ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس قاجار | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
53 | شیخ احمد خراسانی (روح القدس) | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
54 | سید یعقوب انوار | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
55 | سید نصرا... تقوی | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
56 | مهدی قلی خان هدایت؛ مخبرالسلطنه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
57 | امام جمعه ابوالقاسم | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
58 | عبدالحسین فرمان فرما | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
59 | کامران میرزا نایب السلطنه | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
60 | میرز حسینقلی خان نظام السلطنه مافی | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
61 | اسامۀ بن زید پای محک(کتاب) | کتاب و کار شخصی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
62 | مظفرالدین شاه قاجار | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
63 | حاجی محتشم السلطنه اسفندیاری(حسن) | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
64 | میرزا حسین پیرنیا(مؤتمن الملک) | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
65 | میرزا علی اصغرخان امین السلطان اتابک | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
66 | محدعلی فروغی ذکاءالملک ثانی | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
67 | دیدگاه مرحوم استاد علی ابولحسنی(منذر) درباره سلسلة قاجاریه | برای همایش بزرگداشت علمی استاد ابوالحسنی در موسسه امام | 31/1/91 |
68 | محمدعلی شاه قاجار(مقاله) | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
69 | نقد و بررسی خاطرات و خطرات مخبرالسلطنه هدایت | برای دانشنامه مشروطیت در مؤسسه امام خمینی | آمادۀ چاپ در مؤسسه |
70 | ابعاد شخصیت امام خامنه ای و مبانی ولایت ایشان از دیدگاه علامه مصباح | کتاب برای مؤسسه امام خمینی | در دست نگارش |
71 | شهید مدرس؛ هرگز نمیرد | مقاله شخصی | فعلا منتشر نکرده ام |
72 | شهید شیخ فضل الله نوری؛ چون کوه استوار و چون موج خروشان | مقاله شخصی | فعلا منتشر نکرده ام |
73 | چالش مشروطه و مشروعه | مقاله شخصی | منتشر نشده |
74 | شراب در شریعت
75 | برگشتگان از برزخ یا نشانههای نشور(کتاب) | در حال نگارش | |
76 | ندای علمای عصر مشروطه؛ نیابت عامه(کتاب) | در حال ویرایش برای نشر معارف | |
77 | اندیشة سیاسی شیخ فضلالله از زبان خویش(کتاب) | در حال نگارش | |
78 | گوشهای از پردة پیامبر آزار( کتابیدر وصف حضرت زهرا سلامالله علیها و رفع یک شبه در بارة آن بانوی یزرگ) | در دست نگارش | |
مصاحبه با خبرگزاری مهر:یک کارشناس تاریخ در گفتگو با مهر عنوان کرد؛ تبعات ورود انگلیس به ماجرای مشروطه/ بگوئیم عدالتخانه نه مشروطه
شناسهٔ خبر: 2875664 - چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۱
دین و اندیشه > اندیشمندان
ورود انگلیس به ماجرای مشروطه تبعات زیادی داشت: اول اینکه عدالتخانه تبدیل به مشروطه شد. دوم اینکه مجلس شورای اسلامی تبدیل به مجلس شورای ملی شد و دیگر اینکه دینستیزان بازیگران و صحنهگردانان شدند.
به گزارش خبرنگار مهر، حجتالاسلام والمسلمین دکتر علی احمدیخواه کوهنانی، استاد تاریخ و اندیشه معاصر مسلمین و از شاگردان مرحوم حجتالاسلام علی ابوالحسنی منذر است. از جمله کتابهای وی در مورد تاریخ مشروطه میتوان به «مشتی از مزخرفاتِ مطبوعات و مکتوباتِ مشروطه(کفریات)»، «شیخ فضلالله نوری از زبان خویش و غیر» و «زندگی، زمانه و عملکرد محمدعلی شاه قاجار در مشروطه» اشاره کرد. وی تحصیلکرده موسسه آموزش عالی حوزوی امام رضا(ع) است و پایاننامهاش در مورد بررسی مبانی نظری دو جریان مشروعه خواه و مشروطهخواه بوده است که قرار است در قالب کتاب منتشر شود. حجت الاسلام احمدیخواه در حال حاضر به عنوان همکار علمی کارگروه دانشنامه مشروطه گروه تاریخ اندیشه معاصر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) مشغول فعالیت است. در سالروز صدور فرمان مشروطیت در مورد این برهه از تاریخ کشورمان با وی به گفتوگو نشستیم؛......
- Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman","serif"; mso-bidi-font-family:"B Lotus";}
*اهمیت دوران مشروطه در تاریخ معاصر ایران و ریشههای آن چیست؟
مشروطه از این جهت حائز اهمیت است که از هر زاویه که نگاهش کنید درس است، درسهایی پیرامون بیداری ملت ایران. البته بهتر است به جای مشروطه بگوییم عدالتخانه. برخی تا صد ریشه برای مشروطه ذکر کردهاند؛ از جمله آن به قتل گریبایدوف در تهران و بعد از آن تحریم تنباکو که تقریباً ۱۴ سال قبل از مشروطه بود، ارتباط ناصرالدین شاه با کشورهای خارجی، روزنامهها و مدارس جدید که باعث بیداری مردم شد را جزو ریشههای مشروطه ذکر میکنند.
میتوان گفت که انحراف عدالتخانه به مشروطه و بعد هم اعدام شیخ فضل الله تقاص حکم تحریم تنباکو بود؛ چون شیخ فضل الله نوری شاگرد محبوب میرزای صاحب فتوای تحریم بود و از شخصیتهای بزرگی که عبدالله بهرامی در خاطراتش مینویسد مردم تهران استقبالی از شیخ فضل الله کردند که با خودم گفتم کاش اگر آدم شاه نیست مجتهد باشد. اگر برای تحریم تنباکو سه ضلع در نظر بگیریم، رأسش در سامرا میرزا شیرازی و در ایران شیخ فضل الله و میرزا حسن آشتیانی خواهد بود. یعنی مرحوم میرزا با کمک این دو تن حکم تحریم را در ایران بهپیش برد و گفته میشود که بعدازاینکه به میرزا گفتند که حکم تحریم چنین بازتابی داشت او بهشدت گریست. از او پرسیدند چرا گریه میکنید و او میگوید: ما با دشمن گرا دادیم که مقر و فرماندهی قدرت کجاست و از این به بعد دشمن برای حوزه و روحانیت برنامه خواهد ریخت.
در حقیقت انحراف عدالتخانه به مشروطه و اعدام شیخ توسط انگلیس با کمک ماسونیها، تقاص حکم تحریم تنباکو بود. چرا که آن حکم تحریم تنباکو استعمار خارجی را بیچاره کرد و به استبداد داخلی هم اعلام کرد یک قدرت دیگر نیز در کشور وجود دارد. از این جهت می گویم توسط انگلیس؛ چراکه پس از اینکه شیخ فضل الله ترور میشود سفیر انگلیس در خانه میرزا جواد خان سعدالدوله از آن تروریست با شربت و شیرینی بازجویی میکند و اجازه نمیدهد که او را به دادگاه ببرند و مجبور میکند که مطابق میل او حکم داده شود و نهایتاً آن تروریست تبرئه میشود.
*گفتید بهتر است بگوییم عدالتخانه و نه مشروطه؛ چرا؟
اینجا یکی از نقاط اختلاف ما با روشنفکران است و از این جهت میگوییم عدالتخانه و نه مشروطه چراکه، از ابتدا مردم دنبال این بودند. حتی کسروی هم میگوید چیزی که مردم میخواستند اجرای احکام اسلام در سراسر کشور است چراکه از جور شاهان و شاهزادگان به تنگ آمده بودند و با همکاری و سردمداری علما و بهخصوص شیخ فضل الله و پس از آنها سیدین یعنی سید عبد الله بهبهانی و سید محمد طباطبائی این نهضت شکل گرفت.
علمای نجف مخصوصاً مرحوم آخوند را هم شیخ فضل الله با نامهنگاری به میدان مبارزه کشاند و خود آخوند اهل اینچنین کاری نبود و خیلی اهل احتیاط بود. از او که علت وسط میدان آمدنش را پرسیدند گفت من به اعتبار مردی که اگر بگوید کاری انجام بده من با ده انگشت امضا میکنم وسط آمدم. پرسیدند این شخص کیست که گفت شیخ فضل الله نوری. عدالتخانه برای اجرای احکام اسلام بود همه از جمله کسروی و ناظم الاسلام هم گفتهاند که عدالتخانه برای اجرای احکام اسلام بوده است. در مهاجرت صغری که علما تا حرم حضرت عبدالعظیم آمدند و از شاه قول گرفتند ولی عین الدوله نگذاشت که آنچه میخواستند پیاده شود.
*تغییر عدالتخانه به مشروطه چگونه رقم خورد؟
پس از عمل نکردن درباریان به وعدههایشان در پی مهاجرات صغرا، علما برای بار دوم مهاجرت کردند و به قم آمدند که به مهاجرت کبرا مشهور است. در همین ایام بود که عدهای هم از ترس عین الدوله یا علل دیگر به سفارت رفتند؛ در اینجا بود که انگلیس وارد شد و دستکاری خود را کرد. ناظم الاسلام از قول ملکزاده میگوید که ماسونیها در آنجا شروع به دادن درس آدمیت به این گروه کردند و لازم است بگوییم که اینها از قبل برای اینکار برنامهریزی کردند. برای مثال سرویس بهداشتیهای بسیاری را از قبل فراهم کرده بودند و یا دیگهایی از قبل آماده کرده بودند.
نقل است که زن کاردار انگلیس وارد در باغ قلهک از یکی از متحصنان یا اطرافیان سفارت پرسید که شما چه میخواهید؟ که کسی در جواب گفته بود ما عدالتخانه میخواهیم. آن زن میپرسد که عدالتخانه چیست؟ آنها میگویند یعنی اینکه ریشسفیدهای ما بنشینند و مطابق شرع احکام و دستورات را اجرا کنند. آن زن میگوید نه، احتمالاً شما مشروطه میخواهید! مخاطب هم گفت آره همان! اصلاً کسی به مشروطه آگاهی نداشت و برای مثال گفته شده است برخی گمان میکردند که مشروطه نوعی آبگوشت است که در سفارت میدهند! حتی آنجا برخی با اشتباه در تلفظ مشروطه میگفتند آری ما شرطه میخواهیم. آن زن میگوید که شما نگویید مشروطه چراکه اگر مشروطه بخواهید باید همه علمایتان را بکشید چون ما در انگلیس وقتی گفتیم مشروطه میخواهیم همه کشیشهایمان را کشتیم و برخی گفتند اشکالی ندارد ما هم میکشیم! اینجا میبینیم که چطوری برای آینده این جریان خط داده میشود.
*علت اینکه قسمتی از جریان عدالتخانه رفتند و به سفارت انگلیس پناه بردند چیست؟
ادعاهای مختلفی در این زمینه مطرح شده است. برخی گفتهاند عدهای به هر علتی(کمک خواهی) به سفارت نامه نوشته اند؛ از جمله میگویند که آیتالله بهبهانی هم به سفارت نامه نوشته است. البته در آنجا هم کسانی بودند که مخالف این بودند که به سفارت انگلیس پناه برده شود. برای مثال آیتالله سید ریحان الله بروجردی از این گروه که به سفارت پناه برده بودند قهر میکند و به مشهد میرود و میگوید که اگر عدالتخانه میخواهید چرا به سفارت کفر پناه آوردهاید. اگر میکشند ما را بگذار بکشند.
از اینجاست که سفارت انگلیس، روشنفکران و ماسونیها شروع کردند به حذف و تبدیل و نتیجتاً عدالتخانه گم شد و به جای آن مشروطه باغ سلیمان خان میکدها(پدرزن ملکزده) تغییر دادند و به جای آن مجلس شورای ملی گذاشتند و زمان ولادت امام زمان برای بازگشایی مجلس را که خواست مظفرالدین شاه بود از نیمه شعبان به ۱۸ شعبان موکول کردند.
*آیا اراده مظفرالدین شاه مجلس شورای اسلامی بود و این را میخواست؟
بله!، دستخط اش موجود است و ناظمالاسلام کرمانی و دیگران نیز نوشتهاند.
*چرا؟
چون مسلمان بود. هرچند فسق و فجور داشت ولی مسلمان بود و برخی حساسیتها را داشت برای مثال وقتی میخواستند قاتل ناصرالدین شاه را قطعه قطعه کنند میگوید از کجا معلوم اسلام با این کار موافق باشد.
*ورود انگلیس به ماجرای مشروطه چه تبعاتی داشت و با چه هدفی این ورود و دخالت صورت گرفت؟
اول اینکه عدالتخانه تبدیل به مشروطه شد. دوم اینکه مجلس شورای اسلامی تبدیل به مجلس شورای ملی شد. سوم اینکه روز ولادت امام زمان(عج) برای بازگشائی مجلس تبدیل به روز دیگری شد یعنی در مقابل ولادت امام زمان(عج) به عنوان یک نماد دینی، مجلس به صورت مستقل یک قبله شد و دیگر اینکه دینستیزان بازیگران و صحنهگردانان صحنه شدند.
از اثرات دیگر ورود انگلیس این بود که قاجاریه که یک اعتقادی ولو بهظاهر به شرع داشتند را از بین بردند و پهلوی را سرکار آوردند. یعنی یک دیکتاتوری را که بهظاهر احترام دین را حفظ میکرد را حذف کردند و یک دیکتاتور منهای احترام ظاهری به دین را سر کار آوردند. برای مثال محمدعلی شاه برای امام حسین(ع) قمه میزد؛ هرچند کاری نادرست است ولی یک نشانه است برای اینکه او اندک اعتقادی داشته است. یا برای مثال ناصرالدین شاه دیوان اشعار برای اهلبیت دارد و به کفشداری حرم امام رضا و خاک نجف بر تمام شاهان و سکندر نیز افتخار میکند.
اگر قرار به استبداد بود استبداد قاجار بهتر بود چون یک اعتقاد ظاهری به اسلام داشتند ولی پهلوی اینگونه نبود. پهلوی با حجاب زنان و روزهداری مسلمانان مشکل داشت و با چکمه وارد حرم امام رضا(ص) میشد.
*نسبت شیخ فضل الله با عدالتخانه و مشروطه چگونه بود؟
شیخ فضل الله در ابتدا جزو سران و رهبران عدالتخانه بود که حتی تقی زاده هم به آن اذعان میکند. در مرحله دوم پسازآنکه عدالتخانه به مشروطه تبدیل شد با آن همراهی کرد. در مرحله سوم شیخ فضل الله پس از اینکه دید مشروطه در حال انحراف است قیدی زد تا مشروطه مشروعه باشد.
پس از آن زمانی که دید این قید هم فایدهای ندارد گفت این مشروطه حرام است. مشروطهای که بخواهد سی هزار مسئله جدید به اسلام اضافه کند و کتبی چون مسالک المحسنین نوشته شود. در این مرحله است که شیخ فضل الله میگوید کسی که با چنین مشروطهای همراهی کند «چنین آدمی مرتد است... هر که باشد از عارف یا عامی، از اولی الشوکة یا ضعیف، هذا هو الفتوی و الرأی الذی لا أظن المخالف فیه و علیه حکمت و الزمت فرحم الله من اعان الاسلام و اهله» (رساله حرمت مشروطه به نقل از مهدی ملکزاده: تاریخ انقلاب مشروطیت، ج۴، ص۸۷۹)
شیخ در این مرحله بود که کنار کشید ولی متأسفانه سیدین تا وسطها رفتند و وقتی شیخ در زاویه مقدسه تحصن کرده بود به پیش او رفتند و با او گفتوگو کردند ولی در گفتوگو کم آوردند. سپس به او گفتند که بیا درست میشود. یعنی مقداری اهل تساهل و تسامح بودند. سیدین به شیخ میگفتند که ما ریش گرو میگذاریم ولی شیخ فضل الله در جواب گفت که نمیخواهد ریش گروه بگذارید بگیرید این روزنامه را بخوانید.
سید محمد طباطبایی روزنامه را گرفت و مقداری که خواند و به اهانت به حضرت ابوالفضل که رسید سرش را پایین انداخت ولی شیخ فضل الله گفت هنوز هم بخوان و سید خواند تا جایی که با صدای بلند گریه کرد. شیخ فضل الله اینجا به سید میگوید که شما میگویید من کوتاه بیایم؟! و میگوید بروید فکری کنید. اینجا بود که شیخ فضل الله از سیدین جدا شدند؛ البته افزون بر روزی که بر سر امضای بدون تأمل قانون اساسی نیز شیخ قبول امضای بدون تأمل نکرد؛ آن روز هم سیدین سندین شدند و شیخ گفت باید ببینم اگر قانون اساسی خارجه با شرع مخالف نبود امضا میکنم و الا فلا.
مدتی بعد در کشور بلوا و آشوب ایجاد شده بود و محمدعلی شاه نامهای به علمای نجف اشرف نوشت و گفت که مزدکی مسلکان، مملکت را به هم ریختهاند و بیش از این همه نمیتوانم تحمل کنم. دستور داد تا هفت هشت نفر که نظر وی مفسد و هتاک بودند و در مجلس تحصن کرده بودند دستگیر کنند تا آنها را ادب کند ولی مجلسیان و انجمنها از آن هتاکان حمایت کردند. مجلس به این افرادی که برای دستگیری آمده بودند شلیک کردند و چند نفر از نیروهای شاه را کشتند ولی اینها چون دستور تیر نداشتند پیش شاه برگشتند و شاه گفت برگردید و شلیک کنید و لذا با مجلس آنچنان کردند آنچه کردند.
سعدی میگوید اگر میخواهی سر مار را بکوبی با دست دشمنت این کار را بکن تا از دو نیکی یکی را داشته باشی؛ یا دشمن بمیرد یا مار(سر مار را به دست دشمن بکوب که از احدی الحسنیین خالی نباشد..). اینجا شیخ فضل الله بنا به همین ضربالمثل میبیند این بد نیست که شاه با سکولاران دینستیز و روشنفکران دینگریز درافتاده است، کمی کوتاه میآید؛ و حتی به شاه خط هم میدهد و میگوید باید این مشروطه تعطیل شود و دوباره عدالتخانه برقرار گردد.
اینجا دشمن محمدعلی شاه و شیخ فضل الله یکی میشود(مبارزه با مشروطهطلبان تندر و دینستیز)؛ هر چند نیتها متفاوت است و هدفها متفاوت. در این مرحله علما متفرق میشوند و علمای نجف گمان میکردند که این همان مجلس شورای اسلامی است که قرار بود دادرسی و از مظلومین دستگیری کند ولی شیخ فضل الله میگوید من همان مجلسی را میخواهم که آخوند خراسانی میخواهد ولی نه این مجلس.
*آیا نمی توان این گونه برداشت کرد که شیخ فضل الله نسبت به استبداد داخلی کم تفاوت بوده است؟
تاریخ کسروی یک سندی میآورد از شیخ فضل الله که او به شاه تشر میزند و میگوید: اعلی حضرت همایونی غافل است یا خود را به تغافل زده است. بنی اعمام همایونی گنجهای قارونی به چنگ زدهاند و تو خود را به تغافل زدهای فیا علماء الاسلام یا خلفاء الامام علی المسلمین! یا حصون الاسلام! به شاه اخطار بدهید! او را تحذیر کنید! اینجا را میتوان در مقابل افرادی که قائلاند شیخ فضل الله به ولایت فقیه قائل نبوده است گذاشت.
شیخ فضل الله میگوید خلفاء الامام علی المسلمین، شمایی که جانشین امامید بر مسلمین به فرمان امام عصر بروید شاه را تهدید کنید. این از یکطرف از طرف دیگر هم شیخ فتوا میدهد که اگر تو هم پیرو مشروطه باشی تو هم تکفیر شدهای؛ البته بحث اعتقاد مجتهد نوری به ولایت فقیه را در نوشتارهای مختلفی نوشتهای که ایشان در صفحه دوم همان رساله حرمت مشروطه میگوید که: حکومت در زمان غیبت امام عصر(ع) از آن فقهای مبسوط الید است نه هر بقال و بزاز.
شیخ فضل الله نه به شاه احتیاج داشت نه به سیدین. اگر با شاه بود از اول حرکت نمیکرد تا کمر عین الدوله را بشکند. حرکت و همراهی شیخ را اگر بخواهیم تشبیه کنیم شبیه همراهی حضرت امیر(ع) با خلفا است. برخی از روشنفکران میگویند که شیخ با شاه همراهی کرده است و حتی برخی گفتهاند که برای شیخ فضل الله مهم نیست که شاه از چه راهی به حکومت رسیده باشد، شیخ فضل الله او را مصون و ظل الله میداند و فقط از شاه میخواهد که احترام علما را نگه دارد در حالی که اصلاً این چنین نبوده است.
ما باید اقتضائات زمان را در نظر بگیریم چرا که در هر زمانی نمیشود بحث ولایت فقیه را مطرح کرد. برخی به آخوند خراسانی انتقاد میکنند که بیست دلیل گفته است حکومت آخوند بدرد ما نمیخورد چون آبروی مسلمانان و اهلبیت را میبریم. اتفاقاً بنده یک مقاله نوشتم با عنوان ولیفقیه عصر مشروطه؛ آخوند خراسانی و به این شبهات از قول خود آخوند خراسانی پاسخ دادهایم. اگر ولیفقیه نبود با چه اذنی شاه را خلع میکند و با چه اجازهای تقی زاده را که نماینده منتخب مردم است را اخراج مینماید؟! این همان ولایتفقیه است.
به شیخ فضل الله نوری میگویند که در هیچ یک از آثار خود به بحث ولایت فقیه اشاره نکرده است و این همراهی شیخ را دیدهاند و قبل و بعد این همراهی و نظریات شیخ را ندیدهاند استنتاج کردهاند که شیخ با شاهنشاهی همراهی کرده است. درحالیکه پیشتر اشاره شد که شیخ در صفحه دوم رساله تحریم میگوید حکومت در زمان غیبت امام عصر(ع) از آن فقهای مبسوط الید است نه هر بقال و بزاز. بالاتر از این در یکی از لوایح میگوید: تمام حکومتگران و حاکمان مملکت مجریان دستور فقیهاند مثل یک مقلد، همانند نظر امام خمینی(ره). مثل اینکه کسی بگوید امام علی(ع) که با خلفا همراهی کرد عامل همه اتفاقات بعد از خود نظیر بنیامیه و غیره است. اگر قرار بود شیخ با شاه باشد در جریان عدالتخانه حرکت نمیکرد و آن حکم را نمیداد و حرف آخر اینکه شیخ فضل الله بالای دار نمیرفت و محمدعلی شاه به سفارت رفت؛ بلکه با هم میرفتند!
*چرا به سیدمحمد طباطبائی و آیتالله سید عبدالله بهبهانی میگویند سیدین سندین؟
قانون اساسی بلژیک و فرانسه را در زمان قاجار آوردند تا با استفاده از آن یک قانون اساسی برای کشور درست کنند ولی از آنجاکه در زمان قاجار رسم بود که این طور موارد با اجازه علما انجام بشود، آن را در جمعی پیش این دو سید آوردند و سید عبدالله بهبهانی به سید محمد طباطبایی میگوید که این سند را امضا کن، ابتدا سیدمحمد طباطبائی نمیپذیرد ولی سیدعبدالله میگوید تو امضا کن و بعد به من توضیح بده، وی نیز امضا میکند. بهبهانی سپس به شیخ فضل الله رو میکند که تو امضا کن. شیخ فضل الله میگوید من مشکلی با امضا ندارم اما ابتدا باید متن را بررسی و در آن غور کنم تا با شرع تعارضی نداشته باشد. در همان لحظه همه حضار خطاب به سیدین شعار دادند که سیدین سندین. با تأمل در این ماجرا تفاوت شیخ فضل الله و سیدین مشخص میشود.
*علت نوع موضعگیری سیدین چه بود و سرانجام نظر سیدین چه شد؟
اینها کمی روشنفکرمآب بودند و اهل تسامح و تساهل. میگفتند کار درست میشود ولی بعد که کار از دست اینها خارج شد پشیمان شدند. استاد ما جناب مرحوم علی ابوالحسنی منذر به نقل از استادشان آیتالله شیخ حسین لنکرانی نقل میکرد که سیدمحمد طباطبایی به خانه ایشان رفته است و با حالت پریشانی و روانی گفته است که آقا من بدبختم، من بیچارهام، دیوانه شدم و حق با شیخ بود و در مقابل جناب لنکرانی به ایشان دلداری میداده است که ناامید نشود.
حقیقت این است که سید عبدالله بهبهانی به سید محمد طباطبایی خط میداده است و سید بهبهانی هم تا حدی اهل تساهل و تسامح بوده است، البته اینگونه نبود که با روشنفکران باشد چرا که در نهایت او را هم کشتند ولی بالاخره تا حدی با برخی کنار میآمد و سر کشته شدنش را هم همین میدانند که به حمایت از علما در مقابل روشنفکران برمیخیزد و حامل حکم تکفیر سیاسی تقیزاده از سوی آخوند خراسانی و مازندرانی برای مجلس شورای ملی میشود.
محمد شریف رازی کاشانی که از شاگردان آیتالله بهبهانی است میگوید پس از فتح تهران که آیتالله بهبهانی در عتبات بود و برگشت از خبر شهید شدن شیخ فضل الله آگاه شده بود به پسرش گفت مگر تو کجا بودی که شیخ را اعدام کردند؟! چرا خودت طناب دار را به گردن خودت نینداختی! این فردی است که از نظر روشنفکران اهل تساهل و تسامح است و از نظر آنها خط مقابل شیخ فضل الله است، اینچنین میگوید.
همچنین مرحوم آخوند در ۱۲ جمادیالثانی ۱۳۲۸ حکم تکفیر تقی زاده در نامهای به نائب السلطه احمدشاه مینویسد و میگوید: این حکم الهی صادر شده است و باید فوری اجرا شود و این ماده فساد را که میخواهد قید «اسلامیت» را از کشور حذف کند، اخراج کنید و بهجای او افراد دیندار و میهنپرست بگذارید و سید عبدالله بهبهانی مأمور بردن این حکم به مجلس میشود لذا بعد مردم تهران در خیابان شعار میدادند که تقی زاده گفت و شقی زاده کشت و اگر بهبهانی مخالف نبود که حکم آخوند خراسانی را به مجلس نمیبرد لذا گفته میشود تقی زاده و گروهش وی را در مقابل خانوادهاش با شلیک هفت یا نه تیر به سرش میکشند و سپس با کمک مجلس و انجمنها هم آزاد شدند و درواقع میتوان گفت که سرانجام عبدالله بهبهانی همان سرانجام شیخ فضل الله شد.
*نظر مرحوم آخوند پس از اتفاقات مشروطه چگونه شد؟ علت تفاوت موضعگیری ایشان با شیخ فضل الله چه بود؟
مرحوم آخوند خراسانی و آیتالله شیخ عبدالله مازندرانی در نامهشان در مورد تکفیر تقی زاده مینویسند این خبیث میخواهد ایران را منهای اسلام کند. او مینویسد که برای ما گفته بودند این را از قبل ولی ما توجه نکرده بودیم، گفته بودند که اینها عساکر یعنی لشکر روس و انگلیس و اجنبیاند ولی ما توجه نکرده بودیم. حتی گفته شد سرکه انداختیم شراب شد یا سرکه انداختیم شرابش کردند. ایشان حتی بعد از اعدام شیخ گفته بود که میخواهم با عصایم این خمره را بشکنم، که مشهور است ایشان را مسموم کردند.
ناظم الاسلام کرمانی میگوید ما برای مشورت در مورد بحث عدالتخانه به خانه آیتالله طباطبائی رفته بودیم و شیخ فضل الله هم حضور داشت، من گفتم که آخوندِ هزار و سیصد سال پیش به درد امروز نمیخورد و آخوند باید به روز باشد. شیخ فضل الله جواب داده است که آشیخ! خیلی دور رفتی! آخوندِ هزار و سیصد سال پیش که نه؛ بلکه آخوندِ سی سال پیش هم به درد امروز نمیخورد. این جمله امام(ره) که میفرمایند آخوند باید نبض زمان را در اختیار داشته باشد را شیخ فضل الله هم دارد. شیخ فضل الله حتی میفرماید آخوند باید جلوتر از زمان حرکت کند و مناسبات دول و ملل را خوب بداند. حتی ایشان آن موقع روزنامههای خارجی را میخوانده است.
شیخ فضل الله و مرحوم صاحب عروه و ملاقربانعلی زنجانی در رأس همه بصیرت داشتند و حواسشان به ترفندهای دشمن بود ولی متأسفانه برخی دیگر از علما با غفلت از بیوت و امثال این مسائل، از کید دشمن غافل نشستند و گول خوردند. میرزا مهدی پسر آخوند از جمله این واسطههای نامناسب بود که در دیررسیدن نامههای شیخ فضل الله به آخوند خراسانی نقش داشته است تا جایی که در جایی شیخ فضل الله مینویسد که گویا عرایض بنده بد یا برعکس به سمع و نظر حجتالاسلام میرسد و لذا شیخ متوجه میشود و تصمیم میگیرد افرادی را حضوری بفرستد.
مرحوم شیخ فضل الله سه نفر(حاجی میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی مؤلفه رساله تذکره الغافل و ارشاد الجاهل که برخی به خطا آن را به شیخ نسبت میدهند؛ پدر مرحوم طالقانی و یک عالم دیگر) را به نجف میفرستد تا علمای آنجا را آگاه کنند متأسفانه یک ماه و بنا بر قولی دو هفته آنجا بودند ولی پسر آخوند حاضر نمیشود که این سه نفر به طور خصوصی با آخوند خراسانی دیدار کنند. متأسفانه باید بگویم که خیلی از ضربههایی که ما در تاریخ خوردیم از دوروبریها و دفتریها و بیوت بوده است. یعنی از اعتماد زیادی و بدون نظارت به برخی از اطرافیان ضربه میخوریم و خوردهایم.
*آیا ما علما و روحانیونی هم داشتیم که در آن جریان سرسپرده انگلیس باشند؟
ما در آنجا علمایی نداشتیم هرچند به صورت کلی گاهی انگلیس طلبههایی را میساختند ولی از بین علما این چنین نداریم. این اختلافات هم به چند چیز برمیگردد که یکی از آنها اطرافیان بود و یکی هم ساختار شخصیتی افراد بود که برخی زیرک بودند و برخی این چنین نبودند. برای مثال مرحوم طباطبایی و مرحوم آخوند کمی خوشباور بودند و مرحوم بهبهانی هم کمی اهل تساهل و تسامح بوده است اما شیخ فضل الله این چنین نبود.
*مصاحبه دوم با نشریه معارف از دانشگاه معارف
جلوهای از«جلوه آفتاب»
سه شنبه, 04/09/1394 - 15:41 —
نام نویسنده:
گفتگو با حجتالاسلام علی احمدیخواه؛ نویسنده کتاب (مصاحبهکننده: محمد ابراهیم نیکزاد(
در ابتدا بفرمایید انگیزه اصلی شما از تألیف اثری درباره ابعاد شخصیتی مقام معظم رهبری از نگاه چهرههای مختلف دینی، سیاسی، فرهنگی، نظامی، علمی و... چه بود؟
قبل از پاسخ، اجازه بفرمایید از دوستان گروه انقلاب اسلامی دانشگاه معارف اسلامی حجتالاسلام دکتر ارجینی و جناب آقای نیکزاد که در نشر این کتاب، زحمات زیادی کشیدند تشکر کنم.
راجع به ایدۀ آغازین این اثر، باید گفت که کتاب حاضر با توجه به وضعیت موجود نوشته شد. به زیارت ضریح مقدس حضرت سیدالشهدا(ع) (که در قم ساخته میشد) رفته بودم. با خود گفتم: مگر با این اشک و آه و ناله و اندوه، آب رفته به جوی باز میگردد؟! چرا باید مردم مسلمان، مرتکب چنان جرم بینظیری در تاریخ بشوند؟! چرا باید چونان رفتار وحشیانهای با اهلبیت معصوم و جگرگوشههای نبیّ خدا(ص) بکنند؟! با خود گفتم: من کجای کارم و تاکنون برای ولایت چه کردهام؟ من چه خدمتی به بازماندۀ عاشورا، امام زمان(عج) و نائب ایشان مقام معظم رهبری، نمودهام؟ همانجا تصمیم گرفتم درباره جانشین امام معصوم(ع) که طبق نظر شیعه ولی فقیه است، کاری بکنم و عزم نگارش این کتاب گرفته شد و شبانهروز کار را انجام میدادم.
فکر میکنید این کتاب، پاسخ چه پرسشهایی را در خود خواهد داد؟
این کتاب به دلایلی که در ادامه خواهیم گفت: «شخصیت محور است نه مسأله محور»؛ با این وصف، پاسخ به پرسشهایی درباره مطالب ذیل است:
دیدگاه شخصیتهای مختلف اعم از دوست و دشمن دربارۀ جنبههای مختلف شخصیتی و زندگی آیتالله خامنهای، زمان اجتهاد ایشان (قبل از انقلاب)، مقام علمی و فقهی، تألیفات، تخصصها، سبک زندگی، گسترۀ مطالعات، چگونگی مبارزات، سبک سلوک ایشان با مردم؛ حتی با مخالفان و معاندان، مدیریت ایشان؛ بهخصوص مدیریت بحران، منزلت مردم در نظر ایشان؛ حتی متهمان و مجرمان، دغدغۀ ایشان درباره بیتالمال و مسائل مختلف کشور و مسائل و مطالب زیادی که در چهارصد صفحه آمده و مجال بیان همه سرفصلهای آن در اینجا ممکن نیست. وقتی این کتاب خوانده شود، جواب بسیاری از شبهات، شایعات و تهمتها به خودی خود داده میشود.
همچنین کتابی دربارۀ حیات فقهی – علمی و سبک زندگی ایشان نوشته شده که به فضل حق به زودی با عنوان «افتخار مرجعیت؛ حیات فقهی - علمی و سبک زندگی آیت الله سیدعلی خامنهای» حفظه الحفیظ منتشر خواهد شد.
تازههای این کتاب چیست؟ آیا فکر میکنید چارچوب جدیدی در این کتاب ارائه شده است؟
این کتاب، از نظر هیچ کسی در باب موضوع خود، غافل ننشسته؛ یعنی از چارچوبهای رسمی و حب و بغضهای معمول فراتر رفته و با جرأت، نظر اشخاص مورد سؤال را منعکس کرده است. این کتاب، با توجه و عنایت به سؤالهای پراکنده نوشته شد؛ چون بنده در حلقههای معرفت، توفیق حضور داشتم و به سؤالات افراد مختلف در این باب جواب میدادم.
سبک و سیاق نگارش کتاب بعدی نیز مشخص شده است؛ یعنی با توجه به مسأله مخاطب، شخصیت محور است.
به نظر شما تفاوت این کتاب با سایر کتابههای موجود در این حوزه چیست؟
شاید بتوان گفت تفاوت عمده این کتاب جامعیت نسبتی و مستند بودن آن است؛ آن هم جامعیتی در تمام زمینهها و همه زمانها و از قول هر شخصیتی که فکر کنید در وصف رهبری چیزی گفته باشد؛ به نحوی که برخی از افراد را به سختی میتوان باور کرد که چنین سخنانی درباره رهبر معظم انقلاب گفته باشند! در این کتاب بهجای نقل خواب و خیال، به بیان مشاهدات مبادرت شده است و در حقیقت وصف دلبران در حدیث دیگران آمده است.
میزان آشنایی جوانان به ویژه دانشجویان با شخصیت مقام معظم رهبری چقدر است؟ آیا این کتاب پاسخگوی پرسشهایی از دانشجویان در این زمینه خواهد بود؟
مخاطب من در این کتاب دانشجویان هستند؛ هرچند برای کارگر، کاسب و ... نیز مناسب است. نکتهای که باید به آن توجه کرد، نحوۀ پاسخ به جوانان و دانشجویان و اساساً شیوۀ پاسخ به هر پرسشگر است. بنده بارها به سؤالکنندهها گفتهام: «صریح و روشن سؤال کنید تا پخته جواب بدهم»؛ در مقام سؤال هم هیچ محدودیت و خط قرمزی برای سئوال کننده قائل نشدهام.
نقل نکات ناب و مختلف از زوایای گوناگون، آن هم از قول شخصیتها، مراجع و صاحبنظران رشتههای مختلف برای دانشجویان اطمینانآور خواهد بود. بنابر این با شخصیت حقیقی و واقعی رهبرشان به دور از جوّ سیاسی، آشنا میشوند.
در جستوجویی که در خاطرات شخصیتهای مختلف درباره ابعاد وجودی رهبر معظم انقلاب داشتهاید، چه نکتهای توجهتان را بیشتر به خود جلب کرده است؟
نکته که بسیار است؛ اما به چند عنوان کلی اکتفا میکنم و خوانندگان خردمند را به اصل کتاب ارجاع میدهم:
1. بحث اجتهاد ایشان قبل از انقلاب که برای بنده جالب بود؛ از این جهت جالب و تعجب برانگیز بود که مرجع تقلیدی مثل مرحوم آیتالله العظمی میلانی (متوفای قبل از انقلاب) با آن همه دقت و متانت و جدیت علمی، همیشه مقام معظم رهبری را با لقب مجتهد خطاب میکرده و میفرمود: «علیآقا مجتهد». جالبتر اینکه در آن ایام مرحوم آیتالله شهید صدوقی هم خطاب به مقام معظم رهبری نامه مینویسد و روی پاکت چنین مرقوم میفرمایند: «محضر مبارک حضرت آیتالله العظمی سیدعلی خامنهای...»؛ سخن دراینباره بسیار است که به متن کتاب ارجاع میدهیم.
2. حرمت مردم نزد ایشان؛ به طوری که وقتی کسی به ایشان نامه مینویسد، اصرار دارند که حتماً جواب نامه را بدهید؛ و لو اینکه با یک عذرخواهی باشد و بگویید که کاری از ما ساخته نیست تا طرف جوابی گرفته باشد؛ چون اینجا آخرین امید مردم است.
همچنین حفظ حرمت مردم در نظر معظم له، بسیار مهم است؛ به گونهای که به دست اندرکاران فرموده بودند: «حق ندارید پیش از اثبات اتهام، آبروی متهم را ببرید و منتشر کنید و بالاتر از آن حتی بعد از اثبات جرم هم نباید آبروی مجرم و زندانی برود؛ چون خانواده دارد. زن و بچه دارد. بچهاش میخواهد به مدرسه و دانشگاه برود». این امور است که آدم را عاشق ایشان میکند.
3. نکتهای که هر شاهد و غایب و شنونده و گویندهای را تحثتأثیر قرار میدهد، مراعات اموال مردم و بیتالمال است؛ به عبارتی حفظ بیتالمال در حد توان و امکان و حیف و میل نکردن آن.
4. اطلاعات وسیع تخصصی ایشان؛ به طوریکه بسیاری از متخصصان به آن معترف بودهاند.
ویژگیهای دیگری همچون توکل بالا و اعتماد ایشان به خدا، اعتماد به مردم، پاکدستی و دلپاکی، شجاعت و شهامت و معنویت ایشان نیز برجسته است بهگونهای که کسی مثل رئیس جمهور روسیه که هیچ اعتقاد الهی ندارد، با دیدن معظم له میگوید: ایشان مسیح زمان است.
به نظر شما مطالبی که گاه توسط رسانهها و شخصیتهای معاند نسبت به ایشان مطرح میشود، با چه انگیزهای طرح میشود؟
ظاهراً منظورتان از مطالبی که بیان میکنند، تهمت باشد؛ البته وقتی ما کتابهایی با این محتوا و عناوین تحقیقی (نه ذوقی) به بازار معرفت نفرستیم و جوانان و مردم را از نظر اطلاعاتی و فکری پشتیبانی نکنیم، معلوم است که وسوسۀ شیاطین در برخی از خوشباوران و سادهدلان، تأثیر میگذارد. آن هم دو دلیل دارد: یکی دشمن بیمروت؛ دیگری کمکاری دوستان.
برای جذابتر شدن ارائه مباحثی که در این کتاب آوردهاید، چه شیوههایی را بهکار برده و یا پیشنهاد میکنید؟
جالب و جاذب شدن، به چند مطلب بستگی دارد؛ مثلاً اخلاص و نیت نویسنده چقدر بوده و هست؟ واقعاً مؤثر است؛ مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید؛ اما اگر از آن، بوی ریا بیاید، دیگر جاذبۀ خوشی نخواهد داشت. البته این بوی مشک، علاوه بر صفای سینه و نیت نویسنده، باید از متن و محتوای کتاب نیز برخیزد؛ و گرنه با نیت پاک و بدون علم و تخصص، کاری نمیتوان کرد.
به طور خلاصه، سه نکته کلی در جذابیت هر کتابی مؤثر است:
1. عنوان (که بهنظرم باید به عنوان این کتاب، توضیحی اضافه شود)؛
2. شکل زیبا؛ شامل قطع و قُطر، طرح و رنگ روی جلد، صفحهبندی، نوع قلم متن و امثال این مسائل؛
3. محتوا؛ که سعی کردیم قالب کار، از آثار منتشر شده متفاوت باشد.
توصیه شما به خوانندگان این کتاب چیست؟
حقیر، اهل توصیه نیستم؛ اما تقاضا و خواهش میکنم که خوانندگان خردمند اهل تأمل و تعمق باشند. این کتاب را بنگرند و دور از تعصبات سیاسی و جناحی و حزبی مطالعه کنند. ببینند از مسلمان تا غیرمسلمان، معتقد تا غیرمعتقد، دوست تا دشمن، خویش تا بیگانه، همدرس تا همسلول و همبند در زندان، همسایه تا همسنگر، شاعر تا فیلسوف، داخلی تا خارجی، سیاسی تا نظامی، عالم و مجتهد و مرجع تقلید تا فراری ضدّ انقلاب و برانداز نظام، در دوران مختلف آشنایی، از دههها قبل از انقلاب تا الآن، همه و همه(که بیش از دویست نفرند) در وصف ایشان بهصورت مستند چه گفتهاند و ایشان را چگونه معرفی کردهاند؟ کدام مطلب است که اگر دویست نفر که بیش از پنجاه نفرِ آنان از علمای عادل باشند، آن را منتشر کنند، باور نمیکنیم؟! مگر خبرهایی که روزانه آنها را منتشر میکنیم، از چند نفر انسان مطمئن شنیدهایم؟!
و سخن پایانی شما...
این کتاب برای عموم مخاطبان قابل استفاده است؛ اما دو قشر به طور ویژه مخاطب این کتاب بودهاند؛ 1. نسل نو (دانشجویان، دانشآموزان و حتی دبستانیها) 2. برادران نظامی و سپاهی و خانواده ایشان.
دوستانی که بنده را میشناسند میدانند که «آنچه شرط بلاغ است» میگویم. اگر فعل و قول ما یکی بود و همانطور که شعار دادهایم عمل میکردیم و به فرمایشات دلسوزانه و پندهای پدرانه ایشان گوش میدادیم، الآن از هر جهت جلوتر بودیم؛
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندی بر آسمان توان زد
قد خمیدۀ ما سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد
امیدوارم که ما از ولیشناسان این ولایت باشیم.
با تشکر مجدد از دوستان دانشگاه معارف و نشریه معارف که این فرصت را در اختیار ما قرار دادند.
در آخر اگر دوستان تذکر و پیشنهادی دارند، در صورت ارسال به ایمیلهای ذیلالذکر به دیده منّت میپذیریم و بی چه و چون بر سر مینهیم.
Ali.ahmadikahah@chmail.ir و نیز: ahmadi.ahmadi14@yahoo.com
شماره 109 خرداد و تیر 94
http://maarefmags.ir/node/3213